آرادآراد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

فصل سرد

زنی که مرد

چه ساده عبور میکنیم دیروز زنی مرد از تنهایی مرد دیروز در باور ما زنی عاجزانه فریاد زد مرا به زیر خروارها خاک نبرید همه گفتند زندگی را دوست داشت همه به تمسخر گفتند هشتاد و پنج سال کافی بود باید می مرد روزها تلاش کرد با چشمان نیمه بسته با بدنی که دیگر توان نداشت دستگاهها کشیده شد فرزندان آمدند نوه ها و فامیل .... از قبل برایش سوگواری کردند از قبل گورش را آماده کردند از قبل مرد زنی که زندگی را دوست داشت..... ...
11 اسفند 1392

آخه چه فکری کردی ....

باباتون از عمو عباس شکایت کرده واسه اینکه اومده من و شما ها رو از خونه گندی که درست کرده بود نجات داده.اونروز که مامان جونی و خاله نسرین و عمو عباس اومدن باباتون به قصد کشت منو زده بود و شما دوتا طفل معصوم از ترس فقط گریه میکردین . حسابی قاطی کرده بود . در رو رو ما قفل کرده بود و سیم تلفن رو از پایین قطع کرده بود.عمو عباس پایین موند تا من وسایلمون رو جمع کردم و واسه همیشه از اون خونه سه تایی اومدیم بیرون. حالا باباتون نمیدونم چه فکری کرده و رفته از عمو شکایت کرده که زن و بچه منو دزدیده!!!! پریروز هم رفتیم کلانتری تا به شکایت رسیدگی بشه. اومده بود حسابی هم خوشتیپ کرده بود با یه کلاه روی سرش! اولش اصرار کرد که برگردیم . اما بعدش دوباره ه...
3 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام عزیزترین عزیزای من . آراد مظلوم مهربون و حساس من. آدرین شیطون و شلوغ من که وقتی گریه میکنی از ته دله. خیلی خوشحالم پیش من هستید اگه شما نبودید خیلی تنها میشدم.مثل باباتون که الان خیلی تنهاست.نمیدونم چرا دلم گهگداری براش میسوزه. اما هی به خودم میگم این آتیشیه که خودش واسه خودش روشن کرده.الان بابابزرگتون زنگ زده و تهدید کرده که من با طلاق اینها کاری ندارم بهش بگین(منظورش م نبودم)بچه ها رو بیاره بده وگرنه ازش شکایت میکنم!!!!!!! فکرش رو هم نمیکردم اینطور آدمی باشه.اما چرا قبلا هم وقتی من سر آراد حامله بودم از این تهدید ها کرده منو.شماها که یادتون نمیاد ولی اومد خونه مامان جونی و به من گفت نه خودت مهمی نه اون گه تو شیکمت..... ...
26 بهمن 1392

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهره او اینهمه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است  همه گفتند : مبارک باشد دخترک گفت : دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سالها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر دید در نقش فروزنده او روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته هدر زن پریشان شد و نالید که وای وای این حلقه که در چهره او باز هم تابش و رخشندگی است حلقه بردگی و بندگی است     ...
20 بهمن 1392

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهره او اینهمه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است همه گفتند : مبارک باشد دخترک گفت : دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد سالها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر دید در نقش فروزنده او روزهایی که به امید وفای شوهر به هدر رفته هدر زن پریشان شد و نالید که وای وای این حلقه که در چهره او باز هم تابش و رخشندگی است حلقه بردگی و بندگی است ...
20 بهمن 1392

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

 و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک اسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی       و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک اسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی       زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت  ساعت چهار بار نواخت امروز روز اول دی ماه است من راز فصلها را میدانم و حرف لحظه ها را میفهمم نجات دهنده در گور خفته است و خاک ، خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش     زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت  &n...
20 بهمن 1392

هوای سردی است برای فکر کردن

پسرم آراد پسرکم آدرین من از هوای سردی می آیم که درش هیچ نفس گرمی نیست درش هیچ نیست درش هیچ پرنده ای لانه نمیکند درش هیچ قلبی گرم نمیشود اما بپسرم آراد تو آینده گرم منی تو خنده زیبای لبانم بر چهره خشکیده و ترک بسته روزگارمی در دستان کوچک تو پرنده امید من لانه دارد در میان مژگانم قطره قطره اشک شوق جوانه خواهد زد وقتی بتوانی نامت را بر دفتر پیروزی ها حک کنی دوستت دارم بی شک پسرکم آدرین چشمان تو می گویند پرنده ها روزی اینجا را برای کوچ بر میگزینند خنده های بی وقفه تو آرامم می کند هنگامه سختی است هنگامه ...
20 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فصل سرد می باشد