تو به من خندیدی و نمی دانستی؛ من به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدم؛ باغبان از پی من تند دوید؛ سیب را دست تو دید؛ غضب آلود به من کرد نگاه؛ سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک؛ و تو رفتی و هنوز؛ سال هاست که در گوش من آرام آرام؛ خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم؛ و من اندیشه کنان غرق در این پندارم؛ که چرا باغچۀ کوچک ما سیب نداشت؛ بچه ها مامانتون عاشق این شعر بود زمان نوجوونی اش ...... پاسخ فروغ: من به تو خندیدم؛ چون که می دانستم؛ تو به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدی؛ پدرم از پی تو تند دوید؛ و نمی دانستی باغبان باغچۀ همس...