آرادآراد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

فصل سرد

شاملو

چه بی تابانه می خواهم‌ات ای دروی‌ات آزمون تلخ زنده به گوری ! چه بی تابانه تو را طلب می کنم! بر پشت سمندی                        گویی                                نو زین که قرارش نیست. و فاصله تجربه‌یی بی‌هوده است.   بوی پیرهن‌ات این جا و اکنون. ــ   کوه ها در فاصله سردند.   دست در کوچه و بستر حضور مـأنوس دست تو را می جوید و به راه اندیشیدن یأس را رَج می زند.   بی نجوای انگشتان ات فقط. ــ و جهان از هر سلامی خالی...
30 فروردين 1393

آینده

در سکوتی عمیق صدای خنده ای می آید  صدای خنده خس داری که می هراساندم از آینده آینده وحشت را در میان مژه هایم به گردش در می آورد از تمامیتش می ترسم می ترسم از تنهایی  می ترسم که مادر نباشد می ترسم از پیری می ترسم از رها شدن  آینده نزدیک آینده دور  تصوراتم به دوردستها گره می خورد من و یک صندلی کهنه یک خانه اجاره ای یک کمر خمیده و مردی که در جوانی جایش گذاشته ام من از آینده دور می ترسم   ...
11 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فصل سرد می باشد