آرادآراد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

فصل سرد

بدون عنوان

شهرزیبا شهر زیبای قرارهایمان بود هر وقت سیگار میکشم با شکلات مزه ات زیر زبانم تکرار میشود هروقت ستار گوش میکنم ..... هروقت از سه راه دهکده میگذرم هروقت باران میبارد خیابانها فراموشت نمیکنند
27 فروردين 1393

زن

افسرده ام تا انتهای روزهایی که نیامده اند و شاید هرگز نخواهند آمد از سالهای تنهایی میترسم هیچکس مرا نخواهد خواست هیچکس با من نخواهد ماند هیچکس مرا بو نخواهد کشید در فاصله من تا نوجوانی زنی به قتل رسیدکه در رحمش توله های سگی اهلی را می پروراند در حنجره اش میخ فرو کردند به جرم آبستنی عروس گرگها شد در شبی درخشان و نورانی در فاصله من تا او کودکی میگریست و پستان جستجو میکرد در فاصله او تا مرگ چند قدم خسته میمردند و زنده می شدند بر این مزار هیچکس نخواهد گریست افسرده ام از امروز از فردا از نگاه زنی که توله های سگی را در رحم پروراند
27 فروردين 1393

زن

افسرده ام تا انتهای روزهایی که نیامده اند و شاید هرگز نخواهند آمد از سالهای تنهایی میترسم  هیچکس مرا نخواهد خواست  هیچکس با من نخواهد ماند هیچکس مرا بو نخواهد کشید در فاصله من تا نوجوانی زنی به قتل رسیدکه در رحمش توله های سگی اهلی را می پروراند در حنجره اش میخ فرو کردند به جرم آبستنی عروس گرگها شد در شبی درخشان و نورانی در فاصله من تا او کودکی میگریست و پستان جستجو میکرد در فاصله او تا مرگ  چند قدم خسته میمردند و زنده می شدند بر این مزار هیچکس نخواهد گریست  افسرده ام از امروز از فردا از نگاه زنی که توله های سگی را در رحم پروراند
27 فروردين 1393

بدون عنوان

از کوچه هایی که عبورش سخت است با تو گذشته ام بارها بارها ، دستم را گرفته ای و باهم لای شمشادهای اکباتان ساعتها نشسته ایم و سیگار کشیدیم و خندیده ایم. بارها از طلوع خورشید کنارت خوابیده ام تا طلوع خورشید بعد بی آنکه چشمانم را حتی یک لحظه بسته باشم. بارها اشک ریخته ای و اشک ریخته ام که نرو .... حالا غمگینم برای همه چیز غمگینم هیچ کس از هیچ راهی نخواهد آمد هیچ کس هرگز جای تو را پر نخواهد کرد کاش می دانستم در آن سوی اقیانوسها چه کسی میهمان چشمهایت خواهد بود در نبود من. همه چیز تو را در من تداعی میکند حتی صدای درست شده مریم دیجی . چه حسادتی کردم به تعریفهایت از او .حتی میدان ولیعصر تورا در من زنده میکند ... ...
20 فروردين 1393

بدون عنوان

از کوچه هایی که عبورش سخت است با تو گذشته ام بارها بارها ، دستم را گرفته ای و باهم لای شمشادهای اکباتان ساعتها نشسته ایم و سیگار کشیدیم و خندیده ایم. بارها از طلوع خورشید کنارت خوابیده ام تا طلوع خورشید بعد بی آنکه چشمانم را حتی یک لحظه بسته باشم. بارها اشک ریخته ای و اشک ریخته ام که نرو .... حالا غمگینم برای همه چیز غمگینم هیچ کس از هیچ راهی نخواهد آمد هیچ کس هرگز جای تو را پر نخواهد کرد کاش می دانستم در آن سوی اقیانوسها چه کسی میهمان چشمهایت خواهد بود در نبود من. همه چیز تو را در من تداعی میکند حتی صدای درست شده مریم دیجی . چه حسادتی کردم به تعریفهایت از او .حتی میدان ولیعصر تورا در من زنده میکند ... ...
20 فروردين 1393

خسته نیستم

نه اینکه خسته باشم فقط کمی پادرد دارم یک تشت آب گرم یک لیوان آب یخ دوباره راه خواهم افتاد تا ابد برای در آغوشت بودن.... .... ...
19 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فصل سرد می باشد