آرادآراد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

فصل سرد

زود بود شکست

چه زود بود شکست چه تلخ بود زندگی بیش از اینم آزار نده تولدی در راه است  سخت عجیب شادی آفرین به وقت تنهایی زنی خواهم بود  به وقت تو  به وقت هیچکسی به دانه های گندم ریخته در دامنم  زنی خواهم بود تلخ دست نیافتنی تنها کودکانم شکفته می شوند  کودکان صبر کودکان ترس جام به جام شراب تلخ خواهم خورد فراموشی را قی خواهم کرد تورا خاطره چه کسی مرا از دستهایت دزدید چه کسی دستهایت را  در کوچه هایی که به هیچ به تو به رویاهای من میرسند چه کسی مسلوبم کرد دیشب را هر شب را به اندوه سرنوشت خواهم بخشید مرا با دخترکان روستایی با روسپیان شهری با مادران جنگ تصور کن &nbs...
25 خرداد 1393

شعر سیب اثر حمید مصدق

تو به من خندیدی و نمی دانستی؛ من به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدم؛ باغبان از پی من تند دوید؛ سیب را دست تو دید؛ غضب آلود به من کرد نگاه؛ سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک؛ و تو رفتی و هنوز؛ سال هاست که در گوش من آرام آرام؛ خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم؛ و من اندیشه کنان غرق در این پندارم؛ که چرا باغچۀ کوچک ما سیب نداشت؛ بچه ها مامانتون عاشق این شعر بود زمان نوجوونی اش ......           پاسخ فروغ: من به تو خندیدم؛ چون که می دانستم؛ تو به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدی؛ پدرم از پی تو تند دوید؛ و نمی د...
11 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فصل سرد می باشد