زن
افسرده ام تا انتهای روزهایی که نیامده اند و شاید هرگز نخواهند آمد
از سالهای تنهایی میترسم
هیچکس مرا نخواهد خواست
هیچکس با من نخواهد ماند هیچکس مرا بو نخواهد کشید
در فاصله من تا نوجوانی
زنی به قتل رسیدکه در رحمش توله های سگی اهلی را می پروراند
در حنجره اش میخ فرو کردند
به جرم آبستنی عروس گرگها شد در شبی درخشان و نورانی
در فاصله من تا او کودکی میگریست و پستان جستجو میکرد
در فاصله او تا مرگ چند قدم خسته میمردند و زنده می شدند
بر این مزار هیچکس نخواهد گریست
افسرده ام از امروز از فردا از نگاه زنی که توله های سگی را در رحم پروراند
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی