بدون عنوان
از کوچه هایی که عبورش سخت است با تو گذشته ام بارها بارها ، دستم را گرفته ای و باهم لای شمشادهای اکباتان ساعتها نشسته ایم و سیگار کشیدیم و خندیده ایم.
بارها از طلوع خورشید کنارت خوابیده ام تا طلوع خورشید بعد بی آنکه چشمانم را حتی یک لحظه بسته باشم. بارها اشک ریخته ای و اشک ریخته ام که نرو ....
حالا غمگینم برای همه چیز غمگینم
هیچ کس از هیچ راهی نخواهد آمد
هیچ کس هرگز جای تو را پر نخواهد کرد
کاش می دانستم در آن سوی اقیانوسها چه کسی میهمان چشمهایت خواهد بود در نبود من.
همه چیز تو را در من تداعی میکند حتی صدای درست شده مریم دیجی . چه حسادتی کردم به تعریفهایت از او .حتی میدان ولیعصر تورا در من زنده میکند ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی