آرادآراد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

فصل سرد

بوسید

گفت ببوسمت گریستم تا امروز دیگر هرگز عاشق نخواهم شد. دیگر هرگز نخواهم بوسید. فقط او بود که میگفت هیچکس را هرگز مثل تو نخواهم بوسید ........ ...
25 اسفند 1392

همراز

کاش یکبار یاد من بیفتی دلت مرا بخواهد دلت بخواهد با من در موبیدیک غذا بخوری خبر دارم دلت دیگر برای هیچکس تنگ نخواهد شد حتی برای همراز ....... ...
25 اسفند 1392

کافه

گرم باش من گرما را دوست دارم من قهوه خوردن در سرما را دوست دارم من نشستن در کافه را دوست دارم من سیگار را دوست دارم تا آمدنت بیا دیگر در پاکت چیزی نمانده ...
25 اسفند 1392

میدان نور

به دنبالت خواهم گشت روزی جایی شاید بهار شاید زیر درختان درهم فرورفته میدان نور یا کنار ساحل متل قو تمام روزها را خواهم گشت ...
25 اسفند 1392

شعر سیب اثر حمید مصدق

تو به من خندیدی و نمی دانستی؛ من به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدم؛ باغبان از پی من تند دوید؛ سیب را دست تو دید؛ غضب آلود به من کرد نگاه؛ سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک؛ و تو رفتی و هنوز؛ سال هاست که در گوش من آرام آرام؛ خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم؛ و من اندیشه کنان غرق در این پندارم؛ که چرا باغچۀ کوچک ما سیب نداشت؛ بچه ها مامانتون عاشق این شعر بود زمان نوجوونی اش ......           پاسخ فروغ: من به تو خندیدم؛ چون که می دانستم؛ تو به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدی؛ پدرم از پی تو تند دوید؛ و نمی د...
11 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فصل سرد می باشد